0
02143000313

حال ندارم: چطور با این وضعیت روبرو شویم؟!

خلاص شدن از بی‌انگیزگی، کاری مشکل است، زیرا فاکتورهای زیادی در آن دخیل هستند. اما ساده ترین راه برای برگرداندن انگیزه، انجام دادن کارهایی است که دوست دارید انجام دهید. مشکل اینجا است که وقتی کم انرژی هستید و نیاز به اراده برای شروع یک کار خاص دارید، انگیزه شما، به سمت کاری های راحت تر مانند خوردن غذا یا تفریح کردن متمایل می شود. آزاد گذاشتن بیش از حد انگیزه، فقط مشکل را بدتر و بازگشت به کار را مشکل تر می کند. پس چه باید کرد؟

حال ندارم: چطور با این وضعیت روبرو شویم؟!

مثل همیشه این مثال روزمره صرفا یک مثال برای تقرب ذهن برای جلب توجه به مسائل بزرگ‌تر است: جایی در کشور رفتم تا از امکانات ورزشی یک مجموعه استفاده کنم. گفتند که امکانات ورزشی مجموعه صبح‌‌ها تا ساعت ۲ متعلق به خانم‌ها و از ساعت ۲ تا آخر شب متعلق به آقایان است. پرسیدم خب تکلیف خانم‌هایی که شاغل هستند و صبح‌ها سر کار هستند، آقایانی که شغل عصرگاهی دارند و روزها در مجموعه هستند، خانم‌هایی که ریتم بدن‌شان ورزش در عصر را می‌طلبد، آقایانی که می‌خواهند روزشان را با ورزش شروع کنند، خانم‌هایی که می‌خواهند پس از رسیدن دختران‌شان از مدرسه با هم ورزش کنند و الی آخر چیست؟

 

گفتند همین است که هست. پرسیدم خب چرا چرخشی نمی‌کنید؟ مثلا بگویید روزهای زوج صبح آقایان، عصر خانم‌ها و روزهای فرد برعکس. این طوری به همه آن‌هایی که آن بالا اسم بردیم شانسی می‌دهید که دو سه بار در هفته مطابق برنامه‌شان ورزش کنند. گفتند همین است که هست متاسفانه! (دموگرافی ساکنان مجموعه طوری بود که بیش‌تر مثال‌هایی که زدیم تخیلی نبود و می‌توانست شامل درصد مهمی از جمعیت شود)

 

به عنوان اقتصاددان ما همیشه از خودمان می‌پرسیم که آیا از دارایی‌های کشور به صورت کارا و در نهایت ظرفیت آن‌ها استفاده می‌شود یا نه؟ همین مثال ساده نشان می‌دهد که استفاده از ظرفیت با ضرب و زور نیست و به جفت و جورسازی طرف «تولید» و طرف «تقاضا» برمی‌گردد. همین مثال ساده می‌گوید که به خاطر یک قانون ناکارا – که احتمالا در دم‌دستی‌ترین حالت ممکن تصویب شده است، درصد زیادی از ظرفیت فضای ورزشی (که سرمایه قابل توجهی را به خود اختصاص داده) عملا هدر می‌رود. تغییر این قانون از حالت قبلی به حالت پیش‌نهادی نیاز به قانون و مقررات جدید مصوب مجلس و دولت ندارد، فقط «روحیه» و «اراده» می‌خواهد که دنبال این باشد که کارایی کلان مجموعه را به حداکثر برساند و تا رسیدن به این نقطه از پای ننشیند.

 

چه شده بود که این اتفاق نیفتاده بود؟ اولا کسی که این بازخورد را می‌گرفت تصمیم‌گیرنده نبود و احتمالا انگیزه‌ای هم برای انتقال این نقد به تصمیم‌گیران نداشت. تک‌تک مراجعان هم احتمالا پیش خود فکر می‌کردند که ماجرا به وقتی که باید صرف کنند و بقیه هم از آن منتفع شوند نمی‌ارزد (مسأله سواری مجانی).

 

کاربران مجموعه هم متحد نبودند که دسته‌جمعی خواستار تغییر قانون شوند و الی آخر. وضعیت فعلی برای عده‌ای (احتمالا اقلیت) بهینه بود و تغییر مقررات وضع آن‌ها را بدتر می‌کرد و احتمالا بقیه حوصله درگیر شدن نداشتند.

 

همه این‌ها بخشی از توضیح مساله است. ولی من هم‌چنان اصل مشکل را در دو چیز می‌دیدم:در روحیه «بی‌حال» مدیر مجموعه که به او لین «بهینه محلی» راضی شده است و کمر همت نبسته بود که وضع را در نهایتش بهینه کند.

 

ذهنیت ارتجاعی تنظیم مقررات که به سبک ۵۰ سال پیش فرض می‌کند اکثر «خانم‌ها» صبح‌‌ها در خانه هستند، در حالی که درصد خانم‌های شاغل در آن مجموعه کم نیست. مقررات ارتجاعی با خودش «رفتار» را هم استاندارد می‌کند: مردان به ورزش اول صبح و پیش از کار فکر نمی‌کنند و خانم‌ها هم قید ورزش را می‌زنند.

 

یک قاعده سرانگشتی می‌تواند این باشد که هر کدام ما در موقعیت‌های خرد و کوچکی که صدا و قدرت داریم و شاهد ناکارآمدی آشکار هستیم با «بی‌حالی» و «ولش کن همین خوب است» و «حوصله داری» و الی آخر بجنگیم، ولو به قیمت مقداری جنگ و دعوا و تحمل عدم محبوبیت و گاه عدم حصول به نتیجه.

 

منبع: تابتاک باتو

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *