0
02143000313

پرسشنامه طرحواره یانگ

۱٫اغلب كسي را نداشته ام كه از من حمايت كند، حرف هايش را با من بزند و عميقا نگران اتفاقاتي باشد كه برايم مي افتد.
۲٫به طور كلي، كسي نبوده كه به من عاطفه، محبت و صداقت نشان دهد.
۳٫در بیشتر اوقات زندگی، این احساس به من دست نداد که به برای فرد دیگری شخص ویژه و ممتازی(برای کسی مهم نبودم) به شمار می روم.
۴٫در اغلب اوقات كسي را نداشتم كه واقعا در دل به من گوش دهد، مرا بفهمد يا اين كه احساس ها و نيازهاي واقعي مرا درك كند.
۵٫وقتي كه نمي دانستم كاري را چگونه انجام دهم، به ندرت شخصي پيدا مي شد كه مرا نصيحت و راهنمايي كند.
۶٫من به افراد نزديك خودم خيلي وابسته ام، چون مي ترسم مرا ترك كنند.
۷٫آنقدر به ديگران نيازمندم كه نگران از دست دادن آنها هستم.
۸٫نگرانم مبادا نزديكانم مرا ترك كنند.
۹٫وقتی احساس می کنم کسی که برایم مهم است از من دوری می کند، مایوس(نا امید و بی انگیزه) می شوم.
۱۰٫برخی اوقات آنقدر نگران این هستم که مردم مرا ترک کنند، که آنها را از خود می رانم( خودم ترکشان می کنم).
۱۱٫احساس می کنم مردم از من سودجویی (سوء استفاده) می کنند.
۱۲٫احساس می کنم باید در حضور دیگران از خودم محافظت کنم (اگر از خودم مراقبت نکنم بقیه به من آسیب می زنند)چون در غیر این صورت به من آسیب می زنند.
۱۳٫ديگران دير يا زود به من خيانت مي كنند.
۱۴٫نسبت به انگیزه ی دیگران، سوءظن(نسبت به رفتار و برخورد دیگران از ارتباط با خودم بدبین هستم) شدید دارم.
۱۵٫معمولا به طور جدی به انگیزه های نهانی(نیت های پنهان) دیگران فکر می کنم.
۱۶٫وصله‌ ناجور(خودم را در حد بقیه نمی دانم) اجتماع هستم.
۱۷٫اساسا با بقيه خيلي فرق دارم.
۱۸٫نمی توانم به کسی تعلق خاطر(دلبستگی، علاقه) داشته باشم، انسان گوشه گیری هستم.
۱۹٫احساس مي كنم از مردم غریبه شده ام.
۲۰٫هميشه احساس مي كنم در جمع، جايي ندارم.
۲۱٫مردان يا زناني كه دوستشان دارم، وقتي نقاط ضعف مرا ببينند، ديگر دوستم ندارند.
۲۲٫اگر كسي واقعا مرا بشناسد، دوست ندارد با من رابطه اي صميمي برقرار كند.
۲۳٫لياقت عشق، توجه و احترام ديگران را ندارم.
۲۴٫احساس مي كنم هيچ كس مرا دوست ندارد.
۲۵٫در بسیاری از جنبه ها، بیش از آن ناپذیرفتنی(تایید نشدنی) هستم که بتوانم خودم را به دیگران نشان دهم.
۲۶٫تقريبا هيچ كاري را نمي توانم به خوبي ديگران انجام دهم.
۲۷٫وقتی به موفقیت نزدیک می شوم از درون احساس بی کفایتی( بی لیاقتی، بی صلاحیتی ) می کنم.
۲۸٫بيشتر مردم در حوزه هاي شغلي و كاري از من توانا ترند.
۲۹٫نمی توانم مانند اغلب مردم در کارهایم با استعداد( کارها را خوب انجام بدهم) باشم.
۳۰٫در كار يا تحصيل، مثل بقيه باهوش نيستم.
۳۱٫احساس می کنم نمی توانم به تنهایی از پس امور روزمره‌ی زندگی ام بربیایم.
۳۲٫فکر می کنم در انجام کارهای روزمره آدم وابسته ای هستم( به دیگران نیاز دارم).
۳۳٫فاقد عقل سليمی هستم.
۳۴٫اصلا به قضاوت های خودم در موقعیت های روزمره(برداشت های خودم) اعتماد ندارم.
۳۵٫احساس مي كنم نمي توانم به تنهايي گليم خودم را از آب بيرون بكشم.
۳۶٫نمي توانم از شر اين احساس رها شوم كه اتفاق بدي مي خواهد بيفتد.
۳۷٫احساس مي كنم هر لحظه ممكن است يك فاجعه طبيعي، جنايي، حقوقي يا پزشكي برايم اتفاق بيفتد.
۳۸٫مي ترسم مورد حمله قرار بگيرم.
۳۹٫مي ترسم تمام سرمايه خودم را از دست بدهم و بيچاره شوم.
۴۰٫اغلب نگرانم دچار سكته قلبي بشوم، حتي وقتي دلايل پزشكي كمي براي اين احتمال وجود دارد.
۴۱٫قادر نیستم مثل هم سن و سال هایم، از والدینم جدا شوم.
۴۲٫من و والدینم تمایل(علاقه) داریم خود را بیش از حد در مشکلات زندگی یکدیگر درگیر کنیم .
۴۳٫اگر من و والدينم، مسايل جزئي و خصوصي خود را از يكديگر پنهان كنيم، احساس گناه يا خيانت مي كنيم.
۴۴٫اغلب احساس مي كنم كه انگار والدينم دائم با من زندگي مي كنند … نمي توانم يك زندگي جداگانه براي خودم داشته باشم.
۴۵٫اغلب احساس مي كنم هويت جداگانه اي از والدين و همسرم ندارم.
۴۶٫فكر مي كنم اگر كاري را بكنم كه دلم مي خواهد، براي خودم دردسر درست مي كنم.
۴۷٫احساس می کنم چاره ای ندارم جز اینکه به خواسته های دیگران تن بدهم، چون در غیر اینصورت مرا ترک می کنند یا درصدد تلافی( با من بد می شوند) بر می آیند.
۴۸٫در روابطم، به دیگران اجازه می دهم که بر من مسلط(صاحب اختیار من باشند) شوند.
۴۹٫همیشه به دیگران اجازه داده ام به جای من تصمیم بگیرند. در نتیجه من واقعا نمی دانم چه میخواهم.
۵۰٫خيلي برايم مشكل است از ديگران تقاضا كنم حقوقم را رعايت كنند و احساساتم را درك كنند.
۵۱٫کار مراقبت از نزدیکان روی دوش من ( مراقبت از عزیزانم همیشه با من)است.
۵۲٫آدم خوبی هستم. چون بیشتر از آنکه به فکر خودم باشم به فکر دیگرانم(دیگران را به خودم ترجیح می دهم)..
۵۳٫مهم نيست كه چه قدر سرم شلوغ است، من هميشه مي توانم وقتي را براي ديگران كنار بگذارم.
۵۴٫هميشه سنگ صبور مشكلات ديگران بوده ام.
۵۵٫به نظر ديگران من براي مردم خيلي كار مي كنم، ولي براي خودم كاري انجام نمي دهم.
۵۶٫از اين كه احساسات مثبتم (مثل محبت و توجه) را به ديگران نشان بدهم، خيلي خجالت مي كشم.
۵۷٫برای من خیلی سخت است که احساساتم را نزد دیگران بروز ( احساسم را به بقیه بگویم) بدهم.
۵۸٫برای من خیلی سخت است که راحت و بر اساس انگیزه های درونی خودم رفتار کنم.
۵۹٫آنقدر خودم را كنترل مي كنم كه مردم فكر مي كنند آدم بي احساسي هستم.
۶۰٫مردم نظرشان اين است كه من عصبي و ناراحتم.
۶۱٫بايد در هر كاري انجام مي دهم بهترين باشم؛ نمي توانم توقعم را كم كنم.
۶۲٫سعی می کنم نهایت تلاش خودم را بکنم، خوب بودن نسبی کار(همه چیز باید ایده آل باشد) هیچ وقت مرا راضی نمی کند.
۶۳٫بايد به تمام مسئوليت هايم عمل كنم.
۶۴٫احساس میکنم برای پیشرفت و دست یابی به خواسته های خود همواره( همیشه) تحت فشار هستم.
۶۵٫وقتي كه كاري را اشتباه انجام مي دهم، نمي توانم خودم را ببخشم يا براي اشتباهم بهانه تراشي كنم.
۶۶٫وقتی از کسی چیزی می خواهم، خیلی برایم سخت است “نه” بشنوم( تحمل نه شنیدن ندارم).
۶۷٫آدم خاصي هستم و نمي توانم محدوديت هايي را كه بر سر راه مردم وجود دارد، بپذيرم.
۶۸٫از اين كه مرا محدود كنند يا نگذارند كاري را كه مي خواهم بكنم متنفرم.
۶۹٫احساس می کنم نباید از قانون ها و قراردادهای بهنجاری که مردم تابع آن هستند، اطاعت کنم.
۷۰٫احساس می کنم کاری که من باید بکنم( کار من با ارزش تر از کار دیگران است) بیشتر از سهم دیگران ارزش دارد.
۷۱٫نمی توانم برای انجام تمام و کمال وظایف معمول و خسته کننده نظم و انضباط خاصی (برای کارهای روزمره نظم خاصی ندارم)داشته باشم.
۷۲٫اگربه یکی از اهدافم نرسم زود مایوس( ناامید) می شوم و دست از کار می کشم.
۷۳٫برای من خیلی سخت است که رضایت آنی را فدای خوشحالی آتی (آینده) کنم.
۷۴٫نمی توانم به خودم فشار بیاورم که کارهایی را که برایم خوشایند(کارهایی که دوست ندارم) نیستند، انجام دهم. حتی وقتی که می دانم نتایج خوبی در پی دارند.
۷۵٫به ندرت توانسته ام به تصمیم خودم پایبند( کارها را نصفه و نیمه رها می کنم) باشم.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *